آثار FromSoftware همواره مملوء از قصههای ناگفتهاند؛ داستانهایی که هرگز به صورت مستقیم روایت نمیشوند و حرفهای زیادی از آنها زده نمیشود. این بازیها، معمولا پردهبردازی از بسیاری از جریانات کلیدی را بر عهدهی خود بازیکنان قرار میدهند. بازی Elden Ring، جدیدترین ساختهی این استودیو و آقای «هیدتاکا میازاکی» (Hidetaka Miyazaki) نیز از این قضیه مستثنی نیست؛ و در این مقاله میخواهم به بررسی یکی از قصههای ناگفتهی جالبی که در این بازی با آن رو به رو شدهام، بپردازیم. پس تا ادامهی مطلب، با ما همراه باشید!
نکته: این مطلب فاقد اسپویل داستانی است و نام هیچ یک از شخصیتها، باسفایتها، و جزئیات داستانی در آن فاش نمیشود. تنها به نام برخی از سرزمینهای بازی اشاره خواهد شد.
چند روز پیش، مشغول گشت و گذار در سرزمینهای Elden Ring بودم؛ و در قبرستانی در قسمت شرقی Mt Gelmir پرسه میزدم. ناگهان، با صحنهی عجیبی مواجه شدم که فورا توجهم را جلب کرد. اسکلتی بر لبهی صخرههای کوهستان نشسته بود درحالی که یک گرگ در کنار او استراحت میکرد. نوع نشستن گرگ در کنار اسکلت، به گونهای نبود که برداشت شود شاید او، آن انسان را کشته باشد. اتفاقا برعکس! حالت بدن (پوسچر) آن گرگ، درست مانند نحوهای بود که سگهای اهلی کنار صاحبشان میخوابند! در آرامش، کنار صاحب، یا بهتر باشد بگویم «صاحب پیشین»!
اما... گرگها که اهلی نمیشوند! کسی نمیتواند گرگی را به عنوان «حیوان خانگی» نگه دارد! مگر نه؟ پس قضیه چیست؟ اصلا آن اسکلت کیست و اینجا چه کار میکند؟
راستش را بخواهید، این دسته از اسکلتهای بر صندلی نشسته، در جهان Elden Ring به وفور یافت میشوند و بعید میدانم که با بررسی جزئیات داستانی و Lore جهان این بازی، بتوانیم اطلاعات خاصی درمورد این اسکلتِ به خصوص پیدا کنیم. مگر اینکه خودمان با دقت به بدنِ او، جایی که در آن نشسته، و حدس و گمانهای خودمان بتوانیم سر از قصهی او در بیاریم.
بیایید به جزئیات این اسکلت نگاهی بیندازیم. با توجه به حالت استخوانبندی و فرم جمجمه، به نظر میرسد که این اسکلت متعلق به یک مرد بوده باشد. او لباسهای پارچهای نازک با چکمههای بلندی به تن دارد. یک تاجِ تزئیین شده با یاقوتهای فراوان، دور سر او را پوشانده است. همچنین گردنبندی دور گردن او قرار دارد. طبیعتا، او شوالیه یا سرباز جنگجویی نبوده است. او باید یا اشرافزاده یا جادوگر بوده باشد. این اسکلت به سمت آسمان مینگرد و دستهایش را به حالت دعا یا التماس به طرف آسمان گرفته است. این، آخرین حالتی است که آن انسان در لحظات پایانی زندگی خود داشته است... آیا با خدایان صحبت میکرده؟ از آنها درخواستی داشته؟ یا شاید صرفا باران میآمده و به همین دلیل به آسمان نگاه میکرده و دستهایش را به این صورت گرفته؟ شاید هم اژدهایانی بر فراز آسمان او پرواز میکردهاند و این نظر او را به سمت بالا جلب کرده است!
این اسکلت در نزدیکی First Mt Gelmir Campsite (به معنای «اولین کمپِ کوهستان گلمیر») نشسته است. صندلی او، کمی بعدتر از قبرستان، بر فراز صخرهها قرار دارد. آیا او در جریان اتفاقات و نبردهایی که در Mt Gelmir اتفاق افتاده است (برای جلوگیری از اسپویل، وارد جزئیات این مسائل نخواهم شد) به این جا آمده؟ شاید! او متعلق به کدام جبههی جنگ بوده است؟ و قبل از اینکه از یاد ببریم، آن گرگ چه ارتباطی به تمام این قضایا دارد؟
به شخصه با دیدن این صحنه، به یاد داستانهایی افتادم که بارها در دوران کودکی، در قصههای فانتزی شنیدهایم؛ همان قصههایی که درمورد بزرگ شدن یک بچهی انسان توسط یک حیوان وحشی، مانند خرس یا شیر، هستند. معمولا در انتهای این قصهها، آن شیر یا خرسِ مادر، با آن انسان رابطه بسیار نزدیک و محبتآمیزی خواهند داشت. یا مثلا در بعضی از قصهها هم شاهد این هستیم که یک انسان، یک حیوان وحشی را از کودکی بزرگ میکند و این باعث ایجاد رابطهای احساسی قویای بین آنها میشود. شاید، این گرگ وفادار هم از کودکی توسط آن انسانِ (که اکنون تنها اسکلتش باقی مانده) بزرگ شده باشد. شاید به همین دلیل است که آن گرگ، با آرامش مطلق کنارِ اسکلتِ صاحب پیشین خود مینشیند؛ چه در آفتاب و چه در زیرِ باران...
اگر تا اینجای مقاله با ما همراه بوده باشید، قطعا از خود میپرسید که چرا این مقاله این همه سوال مطرح کرد و به بیشتر آنها پاسخی نداده است؟ خب، راستش را بخواهید، هدف من هم همین بود. ما هرگز نمیتوانیم قصهی آن اسکلت و گرگش را به صورت تمام و کمال دریابیم. با این حال، این تنها یکی از چیزهایی است که در Elden Ring توجه ما را به خود جلب میکند و شاید ساعتها فکرمان را به خود مشغول کند.
جهانِ Elden Ring مملوء از داستانها و قصههای ریز و درشت است. بسیاری از آنها مربوط به داستان اصلیاند، و بسیاری دیگر هم به کوئستهای فرعی ربط دارند. اما خیلی از قسمتهای بازی هم صرفا دارای نمادها و علائمی هستند که شاید مربوط به قصهای باشند و شاید هم نباشند؛ اما در نهایت، ذهن مخاطبها را به خود درگیر خواهند کرد. طرفداران شاید ساعتها درمورد خیلی از این موارد به فکر فرو روند. شاید نویسندهی بازی واقعا به دلیل خاصی آن علامت یا مجسه را در آن قسمت گذاشته باشد ولی از گفتن قصهی پشتش امتنا کرده باشد، و شاید هم هیچ دلیلی برای ساخت برخی از آن علائم و مجسمهها وجود نداشته باشد و صرفا برای برانگیختن کنجکاوی ما، آنها را درون جهان بازی پخش کردهاند!
بازی Elden Ring هماکنون برای پلتفرمهای PC / PS4 / PS5 / Xbox One / Xbox Series X | S در دسترس است. اگر هنوز برای تجربهی این شاهکار تاریخی شک دارید، پیشنهاد میکنم دو مقالهی پیشین، با تیترهای «جهان Elden Ring؛ انقلابی در سبک بازیهای جهانباز» و «تجربهی حس واقعی ماجراجویی در جهان Elden Ring» را مطالعه کنید تا شاید راحتتر بتوانید درمورد خرید یا عدم خرید این بازی تصمیم بگیرید.
در پایان، اگر تاکنون موفق به تجربهی بازی Elden Ring شدهاید، نظرات خود درمورد افسانهها و قصههای موجود در این بازی و تجربیات شخصی خود در جهان آن را با ما به اشتراک بگذارید!
برای ارسال دیدگاه ابتدا باید وارد شوید.