«در واقع Grand Theft Auto تجسمی کنایی از رویای آمریکایی است.» جملهای خجالتآور که من از آن استفاده میکردم تا در سال اولیه هزاره ۲۰۰۰، کارهای شنیع خود در عناوین Grand Theft Auto را توجیه کنم!
در آن زمان ما از این که از ویدیوگیمها به عنوان یک مدیوم دفاع کنیم، هراس داشتیم زیرا همیشه به نظر میرسید که بازیها به این سادگی توسط عموم مردم پذیرفته نمیشود. امروزه اما این «فرم» هیچ نیازی به اثبات خود ندارد زیرا خود به خود همه چیز را اثبات کرده و نیازی به روشنفکر بازی ندارد! البته این اثبات، هنوز کامل تعریف و تصفیه نشده و گذشته منزجر کننده آن نیز رها گشتهاند.
سری Grand Theft Auto آنقدر قدیمی است که لطیفههای میراثی خود را دارد، درست مثل ویندوز ۱۱ که شامل دستورات MS-DOS است. در دنیای GTA، بازار سهام BAWSAQ نام دارد! نوعی شوخی دبیرستانی که بیشتر باعث ایجاد سوال میشود، نه باعث خنده و تقریبا هیچ اشارهای هم به نظام سرمایهداری ندارد. این سری بازیها با یک پروتاگونیست مصوت که تنها نقش ایفای نقش بازیکن را داشت آغاز شدند ولی کرکترها در آن طور رشد کردهاند که حالا اعمال بازیکنان میتواند مخالف با ذات خود کرکتر باشند.
برای مثال در عنوان GTA 4، کرکتر Niko Bellic از اختلال اضطراب پس از حادثه رنج میبرد، او که سربازی در جنگهای یوگسلاو بوده حالا به آمریکا آمده تا دنبال زندگی بهتری باشد. حالا شاید بپرسید که او در اوقات فراغت چه کارهایی میکند؟ او در نقش یک ارتش یک نفره به جنگ LCPD میرود.
به طور کلی، این تضاد میان روایت بازی و کارهای کرکتر، مشکلی بسیار بزرگ است. مخاطبین حالا آنقدر باهوش هستند که همزمان ۹۰۰۰ دنیای متفاوت از اسپایدرمن را به طور همزمان دنبال کنند، مخاطبین و بازیکنان حالا راحتتر میتوانند تفاوت میان آزادی بازیکن و آسیب به روایت بازی را تشخیص دهند. بازیهای ویدیویی میتوانند تعادل زیبایی میان آزادی بازیکن و این آسیب به روایت ایجاد کنند و این کار نیز مختص آنهاست، کاری که به خوبی توسط مخاطبین آنها شناخته میشود.
چیزی که زیاد مشخص نیست اما مشکلی است که تقریبا تمام آثار کنایی با آن رو به رو میشوند؛ جهان امروزی فراتر از طنز و پارودی است! "آرماندو یانوچی" (Armando Iannucci) که او هم یک اسکاتلندی معروف برای تصویر کشیدن آمریکا به شکل پارودی است، در سال ۲۰۱۶ هنگامی که از او پرسیده شد چه زمانی شوی تلویزیونی بریتانیایی The Thick of It کی برمیگردد، گفت که: «به نظر من در حال حاضر دنیای سیاست طوری بیگانه و مسخره است که نمیتوان با منفیگراییهایی که از خود متشعشع میکند رقابت کرد!» برای مثال این گفتمان در زمانی اتفاقات افتاد که در همان هفتهاش Brexit به واقعیت پیوسته بود، هنگامی که رئیس جمهوری آمریکا به دست "دونالد ترامپ" (Donald Trump)، یک احتمال قوی به نظر میآمد. در آن زمان، بلایی به سر دنیا آمده بود که دیگر نویسندههای کمدی لازم نبودند!
پنج سال بعد از آن، بحرانهای بیشمار، یک همهگیری، تعداد بیشماری از طنزهای بیمزه SNL و یک بازیابی بینمک از از Spitting Image، همه و همه نشان داد که ژانر کنایی به گونهای مرده است. چه عاشق ترامپ باشید یا چه متنفر از او، خود این شخص بدون هیچگونه تلاشی اضافی بسیار جذابتر و خندهدارتر از عروسکش در Spitting Image بود و از نظر زشتی نیست بسیار موفقتر عمل میکرد! البته او از یک کمپانی ساخت جت اسکی که Speedophile نامیده میشود خندهدارتر نیست!
اینجاست که GTA ممکن است به طرز منحصر به فردی دید خود به واقعیت را اظهار کند: واقعیت در حال حاضر درآمیخته با ناسازگاری بوده و مولکولهای آن اشکال عجیبی را به خود گرفتهاند! در دنیای GTA، برنامه کودکی وجود دارد که در آن نیروهای نظامی یک کهکشان جدید را در یک سفینه شبیه به اسباببازیهای جنسی تصرف میکنند! دو کارخانه ساخت اتومبیل وجود دارند که نام هردوی آنها به گونهای تلفظ کلمات بدی است، یک شرکت تولید پوشاک به نام ProLaps وجود داشته و یک هواپیمایی به نام Air Biscuit دیده میشوند و در عین حال در حالی که سری شوخیهای عجیب خود را دارد، زمان زیادی صرف شده تا پرستيژی در حد سریالهای تلویزیونی به خود بگیرد!
عناوین GTA 3 و Vice City منجر به تثبیت خبرگی راکستار در زمینه ساخت جهان در بازیها شدند و محتوای آنها نیز بسیار غنیتر از نشان دادن علاقه ساده کارگردان بازی به Scarface بود! عنوان San Andreas روی آن پایه از پیش ساخته شده گسترش زیادی انجام داد و داستانی بسیار جالب توجه را در آن گذاشت که طعنه خوبی به مشکلات مربوط به نژاد در آمریکا میزد، طعنهای که امروزه ممکن است جسورانه به نظر نرسد ولی برای زمان خود بسیار جسورانه بود که در یک بازی، شخصیت اصلی سیاه پوست و از یک محله سیاهپوست نشین باشد و دیدی کلی به فرهنگ گنگستری/هیپهاپی دهه ۹۰ نشان داده شود.
بعضی از بازیکنان در مورد نژاد cJ گله کردند و سعی کردند با بهانههای الکی بگویند که توانایی همدردی با این شخصیت را نداشتند. لازم به ذکر است که شخصیت Tommy Vercetti ایتالیایی بوده و Niko Bellic نیز صربستانی بود.
دنباله San Andreas، عنوان GTA 4 بود که در آن Liberty City ساخته شده بود و حال و هوای ساحل شرقی را به خود داشت و علاوه بر آن میشد به راحتی تاثیر سریالهای معروف HBO مثل The Sopranos و The Wire را در بازی دید، سریالهایی که هردوی آنها در زمان ساخته شدن این عنوان از محبوبیت بسیاری برخوردار بودند.
فرار Niko از اروپای شرقی نابود شده در دوران پس از ۱۱ سپتامبر بیانگر داستانی جدی برای زمانی جدی بود و حتی باعث اعتراض بعضیها شد، کسانی که خواهات فرار از دنیای واقعی بودند و این اعتراضها باعث شد تا عناوین سری Saints Row بیشترین استفاده را ببرند و کاملا به سمت دنیاهای فانتزی خود بروند.
اخیرا نیز عنوان Red Dead Redemption II نیز یک فرمول جدید و آزمایشی را به ما معرفی کرد و اجازه داد که در نقش شخصیتی که روزهای آخر عمرش را تجربه کرده و دچار بیماری سل شده است بازی کنیم که به گونهای بهترین اثر آنها تا به امروز بود. داستان عنوان RDR 2 به سادگی روایتگر عبارت «رستگاری»ای است که در ان دیده میشود. عشق راکستار به داستانهای دراماتیک درست مثل علاقه آنها به شوخیها و گنگسترها مشخص است و اگر آنها میخواهند جایی میان این دو بخش باشند و بتوانند به بهترین حالت ممکن ثبات خود را نگه دارند و موفق نیز هستند.
دنیای GTA جای خندهداری است، برای هردوی سازندگان و مخاطبین. چه دنیای امروزی آماده کنایهها و کمدیها باشد یا نه، GTA بعدی به سبب عناوین قبلی خود این شانس را خواهد داشت تا هرطور که میخواهد عمل کند. آیا راکستار خواهان این است که از دنیای طنز دوباره به دنیای جدی بپرد یا نه، بستگی به خودشان دارد.
سری بازیهای GTA خودشان را طوری اثبات کردهاند که هم میتوانند پر از طنز و کنایه بوده و هم جدی باشند. در هر صورت، عنوان GTA 6 قرار نیست در یک وکیوم عرضه شود، میراث آن مهم بوده و نقش جدیای را برای به تصویر کشیدن آمریکای پس از ترامپ برعهده دارد!
برای ارسال دیدگاه ابتدا باید وارد شوید.