راستش را میگویم؛ من قبل از اینکه به ذهنم برسد این مقاله اصلا باید در چه موردی باشد، تیتر آن به ذهنم رسید. چرا که واقعا چه میتوانم بگویم؟ "آن فرنچایز بزرگ گیمینگ که همه دوستش دارند و حتی یک فیلم هم از روی آن اقتباس شده را به یاد دارید؟ باید نسخههای بیشتری از آن بسازند." واقعا؟ نه بابا! من اولین فردی نیستم که میگوید از چیزهای خوب خوشش میآید و باز هم از آن میخواهد. احتمالا باید از دیدی بهتر و احساسیتر وارد قضیه شوم. خب، باشه: سری Uncharted فرنچایزی منحصر به فرد و انقلابی بوده که به شدت من را تحت تاثیر قرار داده و فکر میکنم که ما سزاوار نسخههای بیشتری از آن هستیم.
راستش را بخواهید، سری Uncharted برای همه جذاب نیست. بعضیها به آن به چشم یک بازی نه چندان خاص و فکرشده نگاه میکنند و اگر به اندازه کافی در گوگل جستجو کنید، با نقدهایی مواجه میشوید که عقیده دارند Uncharted اورریتد بوده و بیش از حدی که باید به آن بها داده شده است. و اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم، باید گفت که سری اکشن و بلاکباستر استودیو ناتیداگ چندین نقطه ضعف هم دارد. برای مثال، گانپلی بازی پس از مدتی تکراری میشود و مکانیزمهای بالارفتن و کوهنوردی نیز کمی ساده و بدون چالش هستند و از آن جایی که اهداف کاملا مشخصند، میدانید که دقیقا باید کجا بروید؛ و البته روایتهای بازی گاهی حتی بیشتر از فیلمهای هالیوودی کارگردانی شده هستند.
حالا که این حرفها را زدم و از ذهنم خارج شدند، بگذارید دلایل برتری و فوقالعادهبودن سری Uncharted را برایتان لیست کنم. بازیهای Uncharted اساسا همانند فیلمهای پاپکورنی به صورت تعاملی هستند و به همین دلیل تجربهی آنها به شدت دلنشین است. اما ساخت عنوانی با کیفیت که به مذاق عدهی بسیاری هم خوش بیاید، کار آسانی نیست و همین موضوع جذابیت این فرنچایز را بیش از پیش چشمگیر میکند. اما من نیازی به دفاع از Uncharted ندارم. اشکالی ندارد اگر آن را دوست ندارید؛ بگذارید من به شما بگویم که چرا عاشق آنها هستم.
یکی از مواردی که من در مورد Uncharted خیلی دوست دارم، شخصیتهایش است. اگر به هر بازی که داستان آن مورد توجه قرار گرفته نگاه کنید، متوجه خواهید شد که در اکثر اوقات طرفداران در واقع عاشق بازیگران آنها هستند. به سری Mass Effect یا Red Dead Redemption یا عنوان اخیر استودیو Eidos Montreal یعنی Guardians of the Galaxy نگاه کنید؛ چنین مسالهای در مورد این بازیها هم صدق میکند. اگر روایتهای آنها را به مجموعهای خطی از رویدادها تقسیم کنید، ممکن است از نظرتان بسیار ابتدایی و تکراری به نظر برسند. اگرچه، تمامی آن بازیها یک نقطهی مشترک دارند: همهی آنها مملو از شخصیتهایی به شدت جذاب و کامل هستند. دلیل اینکه ما در وهلهی اول عاشق روایتهای بازیها میشویم این است که اول از همه، از شخصیتهایی که در آن دنیاها زندگی میکنند خوشمان میآید.
و Uncharted برخی از بهترین شخصیتهای دنیای بازی را در اختیار دارد. "سالی" مردی سیگاری و حقهباز با گذشتهای پر از ماجراجوییهای مختلف بوده که راستش را بخواهید، من واقعا بدم نمیآید او پدرم باشد. "کلوئی فریزر" قهرمانی با بیان سخت و خشن و خلقوخویی انعظافپذیر است که آن قدر قانعکننده بود که در نهایت اسپینآف مخصوص خود را دریافت کرد. در این میان، "سم دریک" شخصیتی است که نباید جواب میداد؛ در طول 3 نسخه اول یک بار هم از او نامی به میان نمیآید و در نتیجه این شخصیت باید کاملا اضافه به نظر میرسید. علاوه بر اینها، وی فردی دروغگو، نیرنگباز و دزد است اما با همه اینها، ما او را دوست داریم.
من هنوز حتی پای 2 شخصیت اصلی و مهمتر Uncharted یعنی "نیتن" و "النا" را به مقاله باز نکردهام. در پادکست Video Gameogeaphy ما در مورد احساسمان نسبت به رابطه این دو نفر صحبت کردیم. وقتی برای اولین بار با "النا" آشنا میشویم، وی یک خبرنگار تلوزیونی است که در یکی از ماجراجوییهای "ایندیانا جونز" مانند "نیتن" گرفتار شده است. در ابتدا او همانند یکی از شخصیتهای عاشقانههای سنتی به نظر میرسید اما با پیشرفت بازیها، شاهد پردازش بیشتر شخصیت او و گسترش رابطهاش با "نیتن" هستیم. این 2 در نهایت ازدواج کرده ... برای مدتی جدا میشوند اما دوباره به پیش هم باز میگردند؛ انگار که همیشه نیرویی آن دو را به سمت یکدیگر سوق میداده است.
و این برداشت Uncharted از رابطهی "نیتن" و "النا" یکی از مواردیست که من به آن احترام میگذارم. استودیو ناتیداگ از چالش ازدواج نترسید و از نمایشدادن آنچه که برای متعهدماندن به شخص دیگری لازم است، ابایی نداشت. بیشتر داستانهای رمانتیک در دنیای بازیها با به هم رسیدن دو پروتاگونیست اصلی به پایان میرسند و ما به ندرت شاهد اتفاقات پس از آن هستیم؛ اما یک رابطه طولانیمدت واقعی نیازمند تلاش و فداکاری بوده و نیازی نیست که در آخر رمانس و عشق از بین برود. در واقع، یک رابطه متعهدانه معمولا از شور و شوق جوانی بسیار بامعناتر و عمیقتر است. روابط طولانیمدتی که بر پایهی تعهد بنا شدهاند سخت و چالشبرانگیز هستند، اما با این حال میتوانند زیباییهای خاص خود را داشته باشند.
امیدوارم شبیه آن دسته از پیرمردهایی که انگشتهایشان را تکان داده و دائما میپرسند کی قصد ازدواج دارید، نشده باشم! شرایط هر کس متفاوت است. اما این چیزیست که من در مورد Uncharted و شخصیتهای آن دوست دارم؛ داستانهایی دور از ذهن که مملو از آدمهای واقعی است. بله، ساختار روایی سری از روی داستانهایی که پیش از این "ایندیانا جونز" و دیگر ماجراجوهای سریالی نقل کردهاند، الهام گرفته شده است ولی تیم ناتیداگ توانسته آن بناهای ساختهشده را گرفته و با اضافهکردن چرخش خاص خود به فرمول، حرفی جدید برای زدن داشته باشد.
به همین خاطر من خواهان یک نسخهی دیگر از سری Uncharted هستم ... این و اینکه آنها واقعا سرگرمکننده و لذتبخش هستند.
منبع: Game Informer
برای ارسال دیدگاه ابتدا باید وارد شوید.