حرف حساب: بازیسازی در ایران، ماست‌های ریخته شده داخل خورشت و آخرین باد افزارها

حرف حساب: بازیسازی در ایران، ماست‌های ریخته شده داخل خورشت و آخرین باد افزارها

نوشته‌ی
avatar
3 سال و 19 روز پیش

فهرست مطالب

می‌دانید چیست؟ انگار نوشتن مقالات انتقادی تند به من نیامده. هر وقت که سعی می‌کنم یک مقاله انتقادی بنویسم و نهایتا هم می‌بینم به دست خواننده‌های اینترنت و در مواردی هم صاحبش رسیده، شاهد هیچ عکس العملی از سوی آن‌ها نیستم و انگار دارم با دیوار جلوی رویم صحبت می‌کنم. در عوض، فقط کافیست یک نفر بیاید و با نثری درب و داغان در مورد کول کردن اسب حرف بزند، جد و آباد یک نفر را در توییتر به انواع و اقسام الفاظ فاحش ببندد یا این که به در و دیوار متلک بیاندازد تا ملت جوری به آن واکنش نشان دهند که انگار سد لتیان شکسته است. برای همین با خودم گفتم که چرا کلا تغییر رویه ندهم و همان چیزی که مردم دوست دارند ببینند را تحویلشان ندهم؟ اگر دوست داشتند که فبها و اگر هم دوست نداشتند که بی‌خیال. پس این شما و این هم یک مشت حرف حساب.

ما ایرانی‌ها کلا علاقه مفرطی به لگد مال کردن بازی‌های ویدیویی زیر پاهایمان داریم. یعنی هر وقت بیکار می‌شویم، چند نفرمان دور هم جمع می‌شوند و به بازی‌ها و بازیسازها فحش می‌دهند. البته دست خودمان هم نیست که اینطوری شده‌ایم. بلکه ابر و باد مه و خورشید و فلک در کشورمان، دست به دست هم داده‌اند تا بازی‌ها را همانند هیولایی بی شاخ و دم نشان دهند و از آن طرف هم آنقدر با پتک توی سر سازندگانشان بکوبند تا غلط بکنند دوباره فکر ساخت چنین چیزهای منکراتی‌ای به سرشان بزند. به محض این که برای فراموش کردن زندگی نکبت بارتان سری به شبکه‌های تلویزیونی می‌زنید تا ببینید چه مضخرفات تکراری‌ای را دارند مجددا به خورد بینندگان می‌دهند، ناگهان متخصصی می‌بینید که معلوم نیست مدرک تخیلی‌اش در زمینه‌ی بازی‌های ویدیویی را از کجا گرفته و مداوما در حال بافتن جفنگیات به هم است تا آن وسط نتیجه بگیرد که "بازی ویدیویی = یزید بن معاویه"! بحث به همینجا ختم نمی‌شود و چند کانال آن ورتر، خانم گزارشگری را می‌بینید که از فرط تلاش برای ضایع نشدن و Big Brain نشان دادن خودش، چند الف بچه که فرق بستنی شکلاتی با گوشت کوبیده را هم نمی‌فهمند، به صف کرده تا هر خزعبلاتی که به ذهنش می‌آید را در مورد بازی‌ها بگوید و آن بچه‌ها هم ندانسته قبولش کنند.

تمام این‌ها باعث شد تا وضع اندک بازیسازان داخل کشور، قوز بالاقوز شود. اگر الطاف بنیاد نابود سازی بازی‌های رایانه‌ای در قبال بازیسازان کم بود، حالا یک ارتش از پدر و مادرهایی که شستشوی مغزی شده بودند و فکر می‌کردند بازی‌های ویدیویی را جاپونی‌ها و دشمنان انسانیت ساخته‌اند تا بچه‌ها را جنی کرده و باعث جفتک انداختن آن‌ها در خواب شوند، جلویشان قد علم کرده بودند تا دمار از روزگارشان درآورند. در این شرایط بود که یک سری دیدند هنوز هم جا برای بدتر شدن اوضاع هست و برای همین، سعی کردند خودشان را هر طوری شده داخل صنعت بازیسازی بچپانند. از آنجایی هم که هیچ کدام از این عزیزان دل، سررشته‌ای از بازی‌های ویدیویی نداشتند، شروع کردند به ریختن ماست‌ها داخل خورشت‌ها. هر کسی که وارد کار می‌شد، کلا یادش می‌رفت که دارد "بازی" می‌سازد و یا صرفا برای اسم در کردن و دریافت حمایت، خودش را به در و دیوار و برج میلاد می‌زد تا هر گودرزی را به شقایق ربط دهد، یا آن قدر اعتماد به نفسش بالا می‌رفت و Call of Duty وار به ساخت بازی می‌پرداخت که امثال Bobby Kotick را هم خجالت زده می‌کرد. نتیجه‌ی این کار هم چیزی نبود جز فروش تاد هاواردی مادها به عنوان یک بازی کامل، نسخه‌ی سی و ششم از سری بازی بقال بی انبار و یا ماجراهای یک ایرانی اصیل و وطن پرست که باید با مبارزه با دشمنانی که قصد متوقف کردنش را داشتند، خانه‌اش را به شبکه فاضلاب شهری متصل کرده و از محیط زیست کشورش حفاظت می‌کرد.

حاصل کار این مردان هنرمند هم به نازل شدن سومین بلای غیرآسمانی بر سر بازیسازان ایرانی ختم شد. یعنی جوی راه افتاد که همه‌ی بازیسازها در داخل کشور بی عرضه هستند و هر چه می‌سازیم را باید روانه‌ی سطل زباله‌های بازیافتی کنیم. و هیچ گروهی جز گیمرهای ایرانی هم با گسترش چنین جوی، به جنون مطلق نرسید. آن اوایل کار، آن قدر چرت و پرت به خورد مصرف کننده ایرانی داده شده بود که هیچکس نمی‌خواست خلاف چیزی که پیشتر گفته شد را باور کند. هر چه باشد، اگر به شما هم وعده‌ی ویچر 3 می‌دادند و نهایتا E.T. تحویل می‌گرفتید، قطعا آب و روغن قاطی می‌کردید. اما مسئله اینجا بود که کسی حتی نمی‌خواست به خودش زحمت بدهد و تحقیق کند ببیند آیا کسی برای ساخت بازی‌اش عرق جبین ریخته یا نه. در نتیجه، بازیساز بیچاره‌ای که توانسته بود با جادو جنبل در کشوری که کلا صنعت بازیسازی‌اش حتی شکل هم نگرفته، یک بازی درست و حسابی بسازد، در بهترین حالت یک "هوی مرتیکه چرا بازی خارجی رو ترجمه می کنی و می‌فروشی" تحویل می‌گرفت و با حالی WTF گونه به آن اسکروج‌هایی می‌نگریست که از فروش Emulator و عناوین ترجمه شده به ملت، در حال درآمدزایی بودند.

اما خب، کار همینجا تمام نشد. توی این هیری ویری، ناگهان اعضای بنیاد نابود سازی بازی‌های رایانه‌ای یادشان آمد که به اندازه‌ی کافی به صنعت بازیسازی گند نزده‌اند و برای همین، دور هم جمع شدند تا ببیند چگونه می‌توانند همه چیز را شکلاتی‌تر کنند. برای همین قانونی جدید را به مرحله‌ی تصویب رساندند که "شما لعنتی‌ها از این به بعد خیلی غلط می‌کنید که بدون اجازه‌ی آقا بالاسرتان بازی بسازید". نتیجه‌ی کار این شد که همانند وضعی که نینتندو در عهد عتیق به پا کرده بود، باید همه بازی خودشان را برای بنیاد بفرستند تا یک مشت انسان غیر متخصص که چیزی از بازی‌های ویدیویی نمی‌دانند و فوق فوقش شاید کمی SimCity حالیشان بشود، آن را بررسی کنند که خدای ناکرده کسی با دیدن موی سبیل شخصیت اصلی تحریک نشود. اگر هم نیاز بود، به بازیساز دیکته کنند که سگ شخصیت اصلی بازی را به گربه تبدیل کند، خواهرش را از بازی حذف کرده و او را جای مادرش جا بزند، و نهایتا هم هدف اصلی را از نجات جهان به درختکاری تغییر دهد تا شهرداری بیاید و اسپانسر بازی شود و این وسط پولی به همه برسد.

اما خب، اینطور نیست که وضعیت برای همه‌ی بازی‌های ایرانی این طور بوده باشد و توجهات برای بعضی از آن‌ها روی یک دیس طلایی سرو شد. این نق زدن‌های بی اساس فقط برای شرایطی است که بازی موضوع خاصی نداشته باشد و نامش را داخل بوق و کرنا نکنند. چون اگر چنان کاری انجام شود به ناگهان همان افرادی که از زمین و زمان می‌نالیدند، جوری رنگ عوض می‌کنند که مغز آفتاب پرست‌‌ها هم با دیدنشان ارور ۴۰۴ می‌دهد. یعنی همان کسی که تا همین چند دقیقه پیش جد و آباد بازیسازان ایرانی را به الفاظ زیبا می‌بست، جوری پاچه‌ی سازندگان بازی مذکور را می‌خاراند که فک تمام کاربلدان این حرفه در سرزمین برره را هم محکم به آسفالت می‌چسباند. فقط کافیست برای بازی خودتان یک جشن رونمایی برپا کنید، چند نفر که در عمرشان حتی یک بازی هم انجام نداده‌اند را به مراسم بیاورید و از یه سری آدم معروف مثل خواننده‌ها یا آن پسرکی که کچیلیک می‌گفت هم دعوت کنید تا حالا یا در مراسم ظاهر شوند و یا یک نقش کوچک در تولید بازی ایفا کنند. این کار را که بکنید، همه تغییر شکل داده و به بادافزار (Airbender) تبدیل می‌شوند تا جوری جریان وزش باد را تغییر دهند که خود Aang هم با دیدنش گرخیده و در افق محو شود.

و خدا نکند که راهتان به یکی از این حزب بادی‌ها بیفتد. متاسفانه تغییرات جهت باد در مورد این عزیزان به قدری شدید است که نهایتا به تولید گردباد منجر شده و هر جنبنده‌ای که جلویش قرار بگیرد را شرحه شرحه می‌کند. فقط کافیست منتقدی پیدا شود که از این هدیه‌های الهی ایراد بگیرد یا بگوید بالای چشم شخصیت اصلی بازی ابرو است. در این لحظه است که ناگهان اقیانوس‌ها از وسط می‌شکافند، Khan Maykr به زمین حمله می‌کند، هیدئو کوجیما و کونامی متال گیر بعدی را معرفی می‌کنند و گروهی از مردم، جامه دران به سمت آن شخص حمله ور می‌شوند که "چطور جرئت کرده‌ای چنین کذبی بگویی مردک؟". یعنی کلا کسی توجه نمی‌کند که اصلا طرف دارد راست می‌گوید یا دروغ و صرفا به خاطر برخوردن به رگ وطن پرستی‌شان، سعی می‌کنند که نظرات مخالف را به خاک و خون بکشند. اوضاع هم وقتی جالب می‌شود که می‌بینید آن رفیقتان که در دفاع از بازی دارد خودش را شرحه شرحه می‌کند، اصلا خودش آن را انجام نداده و از نوه‌ی پسر خاله‌ی اصغر آقا بقال که سر کوچه‌ی فلان منتقد، جنس می‌فروشد شنیده که آن بازی خیلی خداست.

مخلص کلام این که بازیسازی در ایران کاری است که اگر در هفت خوان رستم قرار می‌گرفت، بنده‌ی خدا احتمالا عطای نجات مملکتش را به لقایش می‌بخشید و سعی می‌کرد تا در یک کشور دیگر پناهندگی بگیرد. البته این چند وقت اخیر یک سری حرکت‌هایی برای بهتر کردن وضعیت شده و تعدادی از بازیسازان، در حال جمع کردن امضا هستند تا صدایشان را به گوش همه برسانند و جلوی اقدامات بنیاد نابود سازی بازی‌های رایانه‌ای را بگیرند. اما بیایید منطقی باشیم: وقتی کلا هیچ کس عین خیالش نیست که چه بر سر صنعت گیمینگ کشورمان می‌آید و حتی آقایان مثلا ژورنالیست هم عارشان می‌آید در حمایت از این عده حرفی بزنند و بیشتر میلشان می‌کشد همدیگر را در توییتر به الفاظ زیبا ببندند، آیا می‌توان انتظار معجزه داشت؟ من که می‌گویم با وضعیتی که فعلا داریم می‌بینیم، احتمال چنین چیزی از معرفی شدن Half-Life 3 هم کمتر است.

logo
امتیاز این مطلب: 3
امتیاز شما:
مقالات مرتبط
برای ارسال دیدگاه ابتدا باید وارد شوید.
محصولات مرتبط